پسری قهرمان از جنس غیرت و شجاعت که کتک خوردن و آزار کشیدن زنان و دختران سرزمینش را از دست یزیدیان زمان تاب نیاورده و دیدن این صحنه‌ها او را غیظی می‌کرد، به محض پیاده شدن از ماشین پدرش خم شد‌، بند کفش‌هایش را محکم کرد. هیچ چیز نمی‌توانست او را از تصمیمش منصرف کند.
او به جای رفتن به کلاس و مدرسه، با گام‌های استوار و عزم راسخ به دل خیابان زد، به جنگ با ظلم، به سمت آزادی…

او ساچمه‌ها را به تن خرید تا زنان و دختران سرزمینش از حرامیان کتک نخورند. تا مردم سرزمینش آزادی را لمس کنند.
صورتش به زیبایی ماه بود و دلش به شجاعت دلیرمردان

آن صبح آخرین صبح ابوالفضل بود و آن روز، روزی که یکی دیگر از باغیرتان این سرزمین هرگز به خانه‌اش بازنگشت!‌
شجاعت و ایثار ابوالفضل از او یک قهرمان ساخت.

  • نامت جاوید ابوالفضل باشرف سرزمینم🥀

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *