یک خواهر و برادر کم‌توان ذهنی که تنها بازماندگان خانواده‌ای هستند که همه اعضای آن دارای معلولیت بودند، از سوی نهادهای دولتی و حمایت‌گر مانند بهزیستی شناسایی نشده‌ و با داشتن به ترتیب بیش از ۴۰ و ۶۰ سال سن هیچ حمایتی دریافت نکرده‌اند.

آنها تا چند روز پس از مرگ برادرشان از او در خانه نگهداری و تلاش می‌کردند به جنازه او آب و غذا بدهند تا اینکه پس از چند روز یکی از همسایه که گاهی برای‌شان غذا می‌آورد از راه می‌رسد و متوجه موضوع می‌شود.

رضا می‌گوید: «لامپ داریم‌ها اما من بلد نیستم عوض کنم یعنی قدم هم نمی‌رسد.همسایه‌ها می‌گویند برو بهزیستی اما من نمی‌دانم بهزیستی کیست و کجاست. او هم تا حالا به خانه ما نیامده. اگر بیاید می‌گویم اقلاً لامپ‌هایمان را ببندد.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *